بنی اسد
بَنی اَسَد، تیرهای از عرب عدنانی، موسوم به بنی اسد بن خزیمه. این تیره با اینکـه در مقایسه با دیگر قبایل بزرگ، در تاریخ سدههای نخستین هجری، ویژگی برجسته و نقشی چشمگیر نداشته است، یكی از تیرههای مهم مُضَری، از اعراب شمال عربستان، به شمار میرود. زنجیرۀ نسب بنی اسد، پس از خزیمه، از مُدركة بن الیاس به معدّبن نزار میرسد (كلبی، جمهرة...، 19-21، 168-169). چند تیرۀ مشهور دیگر عرب نیز عنوان بنی اسد داشتند كه جدا از بنی اسد بن خزیمه هستند؛ از جمله میتوان به اسد بن عبدالعزّى از قبیلۀ قریش اشاره كرد (نک : سمعانی، 1 / 214). اما معمولاً مقصود از بنی اسد در مآخذ، بنی اسد بن خزیمه است.
بنی اسد خود به چندین شاخه و عشیرۀ دیگر ــ كه در برخی مآخذ، شمار آن را به 14 رساندهاند ــ تقسیم میشد (نک : نویری، 2 / 350؛ نیز كلبی، همان، 168-169) كه از مهمترین آنها میتوان به بنی فَقْعَس، بنی صیدا، بنی نَضربن قُعَین، بنی زَنیه، بنی غاضره و بنی نعامه اشاره كرد (ابنقتیبه، المعارف، 65؛ نیز نک : ابندرید، 180). بنی اسد بعدها، پس از پراكنده شدن در عراق و شام، به شاخههای دیگری نیز تقسیم شدند (نک : دنبالۀ مقاله).
بنی اسد غالباً در شبه جزیرۀ عربستان، در صحرای نجد و تهامه و در كنار منابع آب سكنا داشتند (نک : ابوالفرج، 15 / 300، 377، 17 / 86). یاقوت حموی به گروهی از ساكنان بنی اسد در آنجاها اشاره كرده است (1 / 211، 601، 676، 2 / 301، 500، جم ). مشهورترین مسكن ایشان در سرزمین «فَید»، كنار دو رشته كوه مهم اجأ و سلمى (ه م) بود، اما قبیلۀ یمانی طَی آنجا را از دست بنی اسد به درآورد و موجب پراكندگی بیشتر آنان شد (نک : قلقشندی، 1 / 349). گفتهاند كه خزیمة بن مدركه، نیای بنی اسد، نخستین مُضَریای بود كه در مكه سكنا گزید و اول كسی بود كه بت هُبَل را در جای خود نصب كرد و بدین سبب، آن را هبل خزیمه میخواندند (كلبی، الاصنام، 28). فرزندان خزیمه بعدها بر اثر منازعات قبیلهای، از مكه هجرت كردند و در صحرای نجد و تهامه پراكنده شدند (نک : ابن عدیم، 1 / 534). با این همه، از پارهای روایات چنین برمیآید كه كسانی از بنی اسد تا سالها بعد، هنگام ظهور اسلام، همچنان در مكه سكنا داشتند (نک : بلاذری، انساب ...، 1 / 259).
كهنترین مأخذ تاریخی موجود كه نامی از بنیاسد آورده، به تقریب به اوایل سدۀ 4م مربوط میشود. توضیح اینکـه، در سدۀ 3م، گروه بسیاری از قبایل قحطانی جنوب عربستان، به سوی شمال هجرت كردند و در شمال شرقی عربستان، در حیره ــ جایی نزدیك كوفۀ فعلی ــ امارتی زیرنظر و نفوذ ساسانیان ایران برپا كردند كه تا سدۀ 6م پابرجا بود. اینان را لخمیان یا آل منذر نیز میخواندند. قلمرو حكومتی اینان به تدریج گسترش یافت و به نجد و بادیةالشام رسید و بهویژه امرؤالقیس ــ فرمانروای قدرتمند آنان ــ توانست اعراب بادیهنشین آن نواحی را به اطاعت دولت حیره درآورد. در سنگنبشتهای كه از گور او در نماره ــ واقع در جنوب دمشق ــ به دست آمده، از قبیلۀ بنیاسد بهعنوان یكی از قبایل تابع آن دولت یاد شده است (نک : پیگولوسكایا، 69-70؛ تقیزاده، 122، حاشیۀ 1). روایات منابع اسلامی، تاریخ بنیاسد را دستكم در بخشی از عربستان و برههای از زمان، با ملوك كنده، به ویژه امرؤالقیس ــ شاعر نامبردار عصر جاهلی متفاوت با امرؤالقیس فرمانروای حیره ــ مرتبط میدانند (دربارۀ كندیان و امرؤالقیس، نک : پیگولوسكایا، 336، 347).
بنابر روایات، در سدۀ 5م بخش بزرگی از قبیلۀ كنده، به شمال عربستان مهاجرت كردند و در میان قبایل معدّ ساكن شدند و اندكی بعد با یاری دولت بیزانس، حكومتی به رقابت با لخمیان تأسیس كردند (همو، 304). بنی اسد ازجمله قبایلی بودند كه تابعیت حُجر، آخرین فرمانروای كنده و پدر امرؤالقیس را پذیرفتند (یعقوبی، 1 / 177؛ ابوالفرج، 9 / 81-82؛ حمزه، 111؛ ابن اثیر، الكامل، 1 / 513-514) و به او مالیات میپرداختند؛ بعدها از پرداخت مالیات تن زدند و یا به هر حال، بر حكومت حجر و كنده كه به سراشیب ضعف و ناتوانی افتاده بود، شوریدند و سرانجام بر آنان چیره شدند و حجر خود به دست بنی اسد از پای درآمد (نک : ابنقتیبه، الشعر...، 43؛ ابوالفرج، 9 / 85-86؛ ابن اثیر، همان، 1 / 515). موضوع خونخواهی امرؤالقیس از عاملان قتل پدرش، یعنی بنی اسد در اشعار منسوب به او ــ كه تاكنون بارها بررسی و نقد شده (مثلاً نک : حسین، 132 بب ) ــ انعكاس وسیع یافته است (امرؤالقیس، قطعات 16، 23، 99؛ اصمعی، 124-127؛ قس: بلاشر، 292). بر مبنای روایاتی كه گویا بیشتر با توجه به اشعار منسوب به امرؤالقیس بازسازی شده، وی قبایل شمال را برضد بنی اسد متحد كرد و انتقام خون پدر خویش را از آنان گرفت و سرانجام شیخ بنی اسد را نیز به قتل رساند. آن گاه خود از بیم منذر ــ فرمانروای حیره كه در پی او بود ــ گریخت و به قیصر روم پناه برد. اما سرانجام امپراتور روم، به اغوای مردی از بنیاسد او را به حیله كشت (نک : كلبی، الاصنام، 47؛ یعقوبی، 1 / 179-181؛ ابن اثیر، همان، 1 / 516-519؛ نیز نک : پیگولوسكایا، 346-347).
از دیگر مسائل مربوط به تاریخ این قوم در پیش از اسلام، نزاعها و درگیریهای قبیلهای است كه به «ایام العرب» (ه م) شهرت دارد. بنابراین روایات، بنی اسد همچون دیگر قبایل، پیوسته در جنگ و گریز و حلف و صلح بود (مثلاً نک : ابوالفرج، 5 / 25 بب ، 10 / 15 بب ). به طور مشخص در دو روز مشهور به «یوم ذات الاثل» یا «یوم الكلاب» و «یوم النسار»، قبیلۀ بنیاسد نقش عمده داشت (نک : ابوعبیده، ایام العرب، 2 / 334 بب ، 558 بب ، النقائض، 1 / 239-241).
از دیگر حوادث مربوط به بنیاسد، مقارن ظهور اسلام، شركت ایشان در مجموعۀ قبایل متحد و همپیمان قریش معروف به «احابیش» است (ابنسعد،1 / 127؛ دربارۀ احابیش، نک : زریاب،56- 58). پیوند قبیلۀ بنی اسد با قریش تا سالها، به گونههای مختلف استوار بود.
در آغاز ظهور اسلام، كسانی از این قبیله، به ویژه آنها كه ساكن شهر مكه بودند، در میان مسلمانان اولیه دیده میشدند؛ مانند قیس بن عبدالله اسدی كه از مهاجران به حبشه بود (ابنهشام، 4 / 6؛ ابناثیر، اسدالغابة، 4 / 221). در میان اصحاب مشهور حضرت رسول (ص) نیز كسانی از این قبیله مانند عبدالله بن جحش و عكاشة بن محصن را میتوان نام برد (ابنقدامه، 506 بب )، و باید گفت كه ازدواج پیامبر(ص) با زینب دختر جحش، در حدود سال 5ق / 626م موجب تفاخر بنی اسد بوده است (ابن حبیب، 86؛ ابن سعد، 8 / 101 بب ؛ نیز نک : بلاذری، همان، 1 / 433 بب ). همچنین از یكی دو تن از افراد این قبیله و حلفای ایشان ــ كه در شمار مسلمانان بودند ــ در جنگ بدر نام برده شده است (نک : واقدی، 1 / 154، 164).
پس از هجرت، پیامبر(ص) چند بار به دفع افراد صحرانشین این قبیله كه برضد مسلمانان كار میكردند، برخاست (مثلاً نک : همو، 1 / 340-341، 2 / 550؛ ابن سعد، 2 / 50، 84-85؛ قس: بلاذری، همان، 1 / 374؛ نیز نک : حمیدالله، 303). در غزوۀ احزاب (5ق) نیز، بنی اسد یكی از قبایل متحد قریش برضد مسلمانان بود (نک : ابن سعد، 2 / 66). سرانجام، در 9ق هیئتی از بنی اسد نزد حضرت رسول (ص) آمدند و اسلام آوردند (همو، 1 / 292؛ طبری، تاریخ، 3 / 96). با این همه، گفتهاند: آیۀ شریفهای كه اسلام آوردن اعراب را ظاهری دانسته (حجرات / 49 / 14)، در حق بنی اسد نازل شده است (نک : طبری، تفسیر، 26 / 89؛ قرطبی، 16 / 348). به هر حال، حضرت رسول (ص)، عدی بن حاتم طایی را بر اموال (زكات) طَی و بنی اسد گماشت (نک : ابنهشام، 4 / 246-247؛ بلاذری، همان، 1 / 530). قبیلۀ بنیاسد به روزگار فتنهجویی طُلَیحه و سپس جنگهای رِدّه سر به شورش برداشتند (طبری، تاریخ، 3 / 185)، ولی سركوب شدند (نک : بلاذری، فتوح، 95-97؛ طبری، همان، 3 / 254 بب ؛ نیز نک : ابن حبیش، 1 / 32-40).
بنابه نقل طبری از سیف بن عمر، بنی اسد در فتوح عراق و به ویژه قادسیه، از خود رشادتهایی نشان دادند (همان، 3 / 486، 534-539؛ نیز نک : كلبی، جمهرة، 176) و در ناحیۀ عراق و بهویژه اطراف كوفه و بصره ساكن شدند و گروههایی از ایشان نیز به سوی شام هجرت كردند (ابنعدیم، 1 / 534). پس از بنای كوفه، بنیاسد یكی از نخستین قبایلی بود كه در یكی از «اسباع» آن شهر همراه غطفان و چند قبیلۀ دیگر سكنا گرفت (طبری، همان، 4 / 45، 48؛ نیز نک : نصر، 117). امام علی (ع) پس از نبرد جمل ــ كه بنی اسد هم در آن به طرفداری از امام جنگیده بود (شیخ مفید، الجمل، 321) ــ آنها را در سُبعی گنجانید كه شامل قبایل بزرگتر مضری، یعنی قریش و كنانه میشد (طبری، همان، 4 / 500).
كثرت بنی اسد در كوفه چندان بود كه در همان سالهای نخست، دومین قبیلۀ ساكن شهر، پس از هَمْدان، شمرده میشد (نصر، 311). در حدود سال 50ق / 670م با توجه به شرایط جدیدی كه خلافت معاویه پدید آورده بود، زیاد، حاكم عراق، در ساختار قبیلهای كوفه تغییراتی داد و «اسباع» را به «ارباع» تبدیل كرد و اسد و مِذحَج در ربع چهارم جای گرفتند (طبری، همان، 4 / 48؛ نیز نک : ماسینیون، 15-16؛ خلیف، 31). این نظام جدید تا سالها همچنان پابرجا بود (نک : طبری، همان، 7 / 182).
در حدود سدۀ 3ق، گروه بزرگی از قبیلۀ بنیاسد در شهر حلب و اطراف آن ساكن شدند (نک : ابن عدیم، همانجا؛ نیز نک : زكار، 70). اما منطقۀ بینالنهرین همچنان زیستگاه اصلی آنان بود، هر چند به عشیرههای دیگری تقسیم شدند و برخی به ایران نیز آمدند. مهمترین عشیرۀ بنی اسد كه بیش از یك قرن در نقاطی از خوزستان و جنوب عراق، امارت موروثی یافتند، مزیدیان هستند. بنی مزید در حكومت آل بویه (ه م) بر دیگر عشیرههای بنی اسد قدرت یافتند و به خصوص پیوند ایشان با كردان منطقه بر قدرتشان افزود، چنانکـه در حلّه و نواحی اطراف تا اهواز و هویزه امارتی بنیان نهادند و بعدها نیز در حوادث مربوط به روابط میان بركیارق و سلطان محمد، فرزندان ملكشاه، نقشی بسزا ایفا كردند (نک : كركوش، 13-20؛ برای تفصیل، نک : ه د، مزید، بنی). در روزگار معاصر، بنی اسد در عراق، مجموعهای از عشایر را تشكیل میدهند كه به آنها «اهل الجزائر» هم گفته میشود. آنها غالباً در جنوب نهر فرات و در اطراف كربلا سكنا دارند (طاهر، 100-101؛ برای نقش ایشان در حوادث معاصر، نک : بستانی، 3 / 473-474).
شهرت بنی اسد در روزگار معاصر بیشتر به تشیع آنان است. بیشتر اهالی كوفه به تشیع گرایش داشتند و مركزیت یافتن این شهر در دورۀ خلافت حضرت علی (ع) در این موضوع بی تأثیر نبود. گو اینکـه، در آغاز خلافت امام علی (ع) گرایش به تشیع در میان بزرگان بنی اسد چندان رایج نبوده است (نک : ابراهیم بن محمد، 1 / 323، 2 / 484)، با این همه، گروه كثیری از شیعیان برجستۀ كوفه از قبیلۀ بنی اسد یا موالی ایشان بودهاند (مثلاً نک : كشی، 78-79، 413، 478؛ نجاشی، 20، 27). با اینکـه پارهای روایات مربوط به واقعۀ كربلا، نشان از شركت چند تن از افراد بنی اسد در لشكر كوفه دارد (بلاذری، همان، 3 / 205؛ طبری، همان، 5 / 448، 468، 6 / 65؛ ابن اثیر، الكامل، 4 / 91)، اما گروهی دیگر از ایشان كه احتمالاً اهل شهر كوفه بودند و در آبادیهای اطراف شهر سكنا داشتند، پیكر شهدای اهل بیت را دفن كردند (بلاذری، همانجا؛ طبری، همان،5 / 455؛ شیخ مفید، الارشاد، 2 / 114؛ ابن اثیر، همان، 4 / 80). این موضوع چندان شهرت یافته است كه در نمایش سنتی تعزیه، نمایش ویژهای به تدفین شهدا به دست افراد بنی اسد اختصاص دارد (همایونی، 100؛ شهریاری، 1 / 118، 268-269). همچنین گروهی از راویان و اصحاب ائمه (ع) از بنی اسد یا موالیان ایشان بودهاند (مثلاً نک : نجاشی، 14، 20، 22، 27، 127 جم ). از مشهورترین دانشمندان شیعی از این قبیله، میتوان به ابوالعباس نجاشی اسدی كوفی، رجالشناس بزرگ سدۀ 5ق، اشاره كرد.
قبیله بنی اسد به سبب صحرانشینی، مورد توجه دانشمندان لغتشناس و ادیب نیز بوده، و گفتهاند كه این قبیله یكی از منابع ادبی در سدههای نخستین هجری به شمار میآمده است (نک : سیوطی، 1 / 211).
از بنیاسدبن خزیمه شاعران بزرگی نیز برخاستند. مشهورترین ایشان كمیت بن زیاد اسدی، شاعر بزرگ شیعی است (ذهبی، 5 / 388). از دیگر شاعران ایشان، میتوان به بشر بن ابی خازم اشاره كرد كه هم دوران جاهلیت و هم اسلام را درك كرد (ابنقتیبه، الشعر، 145-147). ایمن بن خریم، ابن زبیر و اقیشر (ه م م) از دیگر شاعران مشهور این قبیلهاند.
اخبار و آثار بنی اسد را محمد بن عبدالملك فقعسی ــ كه تا پس از روزگار منصور عباسی حیات داشت ــ در كتابی با عنوان مآثر بنی اسد و اشعارها گرد آورده بود (ابن ندیم، 55) كه اینک نشانی از آن در دست نیست.
مآخذ
ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، به كوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1355ش؛ ابن اثیر، علی، اسدالغابة، قاهره، 1280ق؛ همو، الكامل؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به كوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دكن، 1361ق / 1942م؛ ابنحبیش، عبدالرحمان، الغزوات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1412ق / 1992م؛ ابندرید، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1378ق / 1958م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عدیم، عمر، بغیةالطلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1988م؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به كوشش دخویه، لیدن، 1902م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960م؛ ابن قدامه، عبدالله، التبیین فی انساب القرشیین، به كوشش محمد نایف دلیمی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1355ق؛ ابوعبیده، معمر، ایام العرب، به كوشش عادل جاسم بیاتی، بیروت، 1407ق / 1987م؛ همو، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، به كوشش بوان، لیدن، 1905-1912م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالكتب المصریه؛ اصمعی، عبدالملك، تاریخ العرب قبل الاسلام، به كوشش محمدحسن آل یاسین، بغداد، 1959م؛ امرؤالقیس، دیوان، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1990م؛ بستانی، بطرس، دائرةالمعارف، بیروت، 1956م بب ؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959م، ج 2، به كوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394ق / 1974م، ج 3، به كوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1397ق / 1977م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ بلاشر، رژیس، تاریخ الادب العربی، ترجمۀ ابراهیم كیلانی، دمشق، دارالفكر؛ پیگولوسكایا، ن .، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ تقیزاده، حسن، از پرویز تا چنگیز، تهران، 1349ش؛ حسین، طه، فی الادب الجاهلی، قاهره، دارالمعارف؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، بیروت، دارمكتبة الحیاة؛ حمیدالله، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، بیروت، 1403ق / 1983م؛ خلیف، یوسف، حیاة الشعر فی الكوفة، قاهره، 1388ق / 1968م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1406ق / 1986م؛ زریاب، عباس، سیرۀ رسول الله (ص)، تهران، 1372ش؛ زكار، سهیل، امارة حلب، دمشق، دارالكتب العربی؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1382ق / 1962م؛ سیوطی، المزهر، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران، قاهره، 1406ق / 1986م؛ شهریاری، خسرو، كتاب نمایش، تهران، 1365ش؛ شیخ مفید، محمد، الارشاد، قم، 1412ق؛ همو، الجمل، به كوشش علی میرشریفی، قم، 1413ق؛ طاهر، عبدالجلیل، العشائر العراقیة، بغداد، 1972م؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر؛ قرآن كریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، 1387ق / 1968م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ كركوش، یوسف، تاریخ الحلة، نجف، 1385ق / 1965م؛ كشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به كوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348ش؛ كلبی، هشام، الاصنام، به كوشش احمد زكی پاشا، قاهره، 1916م؛ همو، جمهرة النسب، به كوشش ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1986م؛ ماسینیون، لوئی، خِطَط الكوفة، ترجمۀ مصعبی، صیدا، 1358ق / 1939م؛ نجاشی، احمد، رجال، به كوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نصربن مزاحم، وقعة صفین، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1382ق / 1962م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، دارالكتب المصریه؛ واقدی، محمد، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ همایونی، صادق، تعزیه و نمایش در ایران، شیراز، 1368ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، 1358ق.